توشه مغز من، خوراکی هست که در این ماه به مغزم دادم و این ماه اولین ماه از حضور دوباره من در لندن بود. این بار برای تحصیل در رشته Education (leadership and management) در دانشگاه برونل. ماه، ماه پرباری بود و البته پر فشار (و الان به خودم لعنت میفرستم که شاید واقعا وقت نوشتن توشه نیست، چرا که کارهای زیادی دارم و مشغول آماده کردن محتوای وبینار مدرسه استادی 8 و کارهای دانشگاه هستم! اما تعهد یعنی همین)

فقط قبل از هر چیزی مجددا یادآوری کنم که توشه مغز برای این است که خوراک آموزشی مغزم را هر ماه با شما به اشتراک بگذارم و الان نوبت رسیده به توشه مغز آبان ۱۴۰۴. از شما میخواهم که چند دقیقه وقت بگذارید و نوشته «توشه مغز من، پیشنهاد من نیست» را بخوانید که دچار سو تفاهم نشوید. یعنی آنچه من خواندم لزوما خوب نبوده و توصیهاش نمیکنم.
کتابها
خب بعد از مهاجرت دوباره صفر شدم! بله هیچ کتابی همراهم نیست به جز کتابهای آنلاین و کتابخوانم جناب Boox. بنابراین انتخاب این که با چه ترتیبی و چه کتابهایی را بخوانم، خودش یک چالش بزرگ است. علی الحساب با دو کتاب انگلیسی شروع کردم.
دور شدن از کتابها و کتابخانه عزیزم بزرگترین مشکل مهاجرت بود. هیچوقت نمیتوانم فراموش کنم چهار سال پیش که هفته اول مهاجرت بود، از خواب پریدم و به خاطر دوری از کتابخانهام شروع کردم به گریه کردن!
این ماه فرصت خواندن سه کتاب و نصفی را داشتم که در ادامه از آنها میگویم:
۱) کتاب الکس هرمزی: مدلهای صد میلیون دلاری
من مدل فکری الکس هرمزی را دوست دارم و با خواندن این کتاب مثل همیشه مطمئنتر شدم که نمیشود با خواندن خلاصه کتابها کتابی را فهمید. واقعا اگر کسب و کاری مطالب این کتاب را به درستی بتواند پیاده سازی کند، متحول خواهد شد. کتاب Million dollar models از الکس هرمزی به من دیدهای خوبی داد.
این کتاب به خوبی بهم نشان داد که اکثر کسب و کارها مشغول سوزاندن پول هستند و کلی فرصت در هر بیزینسی از دست میرود.
اولین کار پیشنهاد به همه مدیران شرکتهایم بود که آن را بخوانند و بعد افسوس که سیستم بانکی ایرانی چقدر فشل است که عمده مطالب گفته شده در ایران کار نمی کند.
از الکس هرمزی به خاطر نوشتن این کتاب متشکرم.

۲) کتاب Transformational Leadership | جین ایست
کتاب Transformational Leadership: “Leading with heart, spirit, and meaning is where grace meets power.” کتاب جالبی است که چون برایم اهمیت دارد تک تک بخشهایش را با وسواس زیادی به مایند مپ (نقشه ذهنی) تبدیل کردم.
این جمله از کتاب را بسیار دوست داشتم: «لیدرشیپ یا رهبری جایی است که لطافت، قدرت را ملاقات میکند»! جین ایست نویسنده این کتاب استاد دانشگاه است و یک سخنرانی تد دارد که با مشاهده آن، کمی با طرز فکر او آشنا خواهید شد. لینک ویدئو را برایتان قرار دادهام:
https://www.ted.com/talks/jean_east_leading_with_head_heart_and_soul
انتخاب این کتاب با من نبود؛ باید این کتاب را به خاطر درسهای دانشگاه میخواندم اما چون کتابهای زیادی در این حیطه خواندم، امکان نداشت کتاب را تا انتها بخوانم. اما خب دانشگاه است دیگر.

۳) کتاب جوجه اردک زشت
سالها بود که از خواندن مطالب یونگی فاصله گرفته بودم، اما این کتاب را خواندم برای این که با یک دوست حرف مشترک داشته باشم. دوست عزیزی این کتاب را خوانده بود و از آن زیاد نقل قول میکرد، به همین خاطر ترغیب شدم که کتاب را مطالعه کنم و موضوع مشترکی برای مکالمه با او ایجاد کنم.

قبلا کتابهای دیگر دبی فورد را مطالعه کرده بودم و با طرز فکر کلی او و همینطور طرز فکر یونگ آشنایی دارم. البته هنوز کتاب تمام نشده و فعلا فقط به نیمه رسیدهام. کتاب تمرینهای جالب و نیاز به توجه جدی دارد که من الان اصلا چنین تمرکزی ندارم. اما یک جمله از کتاب را نقل میکنم:
آزادی یعنی در هر لحظه از زندگیتان هر کسی که میخواهید باشید. اگر قرار است به گونهای رفتار کنید که کسی نباشید که دوست ندارید، در دام گرفتار شدهاید. در این حالت آزادیتان را محدود کردهاید و دیگر وجودتان کامل نخواهد بود.
از تمرینهای جالب این کتاب پاسخ به سوالاتی چالش برانگیز است که من را واقعا به فکر برد:
- بیش از همه میترسم دیگران چه چیزی را درباره من کشف کنند
- بیش از همه میترسم خودم چه چیزی را درباره خودم بفهمم
- بزرگترین دروغی که به خودم گفته ام چه بوده؟
- چه چیزهایی مرا از آنچه لازم است برای ایجاد دگرگونی در زندگی ام انجام دهم باز می دارد.
به این سوالات قشنگ باید فکر کنیم…
۴) کتاب ایکیگای | هکتور گارسیا و فرانسیس میرالز
در میان درسهای دانشگاه با دکتر Lewis Foggty صحبت ایکیگای شد. من یک ویژگی دارم و آن این است که وقتی در مورد موضوعی در حد چند خط اطلاعات دارم، اصلا احساس نمیکنم که به موضوع مسلط هستم. اگر کتابی در مورد آن باشد، باور دارم که مطالب زیادی برای یادگیری عمیق وجود دارد. برای همین در صحبتهایم با دکتر Foggty احساس کردم نیاز است کتاب ایکیگای را بخوانم. هرچند با خواندن کتاب تقریبا مطمئن شدم که چیز زیادی برای من نداشت. کتاب کوچک و مختصر بود اما مشخصا یک گردآوری غیرحرفهای از همه مطالب دنیا بود. عاشق مفهوم ایکیگای هستم اما به نظرم نویسنده دقیقا نمیدانست که چه کار مهمی دارد.

پادکستها | مصاحبهها | ویدئوها
بر خلاف کتابها، این ماه توانستم پادکستها، ویدیوهای آموزشی و مصاحبههای نسبتا زیاد و جالبی را گوش کنم و ببینم. در ادامه درباره دیدهها و شنیدههایم توضیح دادهام:
۱) نقد قانون جذب در پادکست بنفش از حامد حدتی نسب
در پادکست بنفش، صحبت جالبی درباره قانون جذب مطرح شد که البته به نظرم بیشتر برای مخاطبان علمی جذاب بود تا باورکنندگان واقعی این قانون. چون مطالب ارائه شده برای این قشر بیش از حد پیچیده بود. موضوع کلی این اپیزود را اگر بخواهم بگویم: ادعاهای کتاب راز را بررسی میکند و جالب اینجاست که اعتبار اسمهایی که در کتاب از آنها یاد شده هم راستی آزمایی میشود. مثلا میگوید نویسنده کتاب راز (خانم راندا برن) هیچ مدرک معتبر دانشگاهی ندارد و سابقه آکادمیک او نامشخص است. اما من چند بحث را دوست داشتم؛ از جمله تفاوت میان عبارتهای «احتمال دارد» و «ممکن است»! دانستن این تفاوت یادآوری مهمی است. یا در جایی میگوید: ما به اشتباه فکر میکنیم گل سر سبد کائنات هستیم و به هرچیزی فکر کنیم اتفاق میافتد! در حالی که واقعیت این است: اتفاقات طبیعت، خوب یا بد، رخ میدهد و بعد ما به آن ها نسبت خوب و بد میدهیم. از مخاطبان میپرسد اگر قرار باشد هر کسی به هرچیزی که میخواهد برسد، پس تضاد میان خواستهها چطور توجیه میشود؟! مثال جالبی میزند: شهاب سنگی که ۶۵ میلیون سال پیش به زمین برخورد کرد، برای ما انسانها رخداد خوبی محسوب میشود اما برای دایناسورها یک فاجعه بوده!

لینک اپیزود نهم پادکست بنفش را برایتان میگذارم:
https://www.youtube.com/watch?v=oSgLj_xPW04
اگر میخواهید «علم» و «شبه علم» را راحتتر از هم تشخیص دهید، یکی از دورههای رایگان خودمان را به شما توصیه میکنم:
https://www.bishtarazyek.com/courses/science-and-pseudo-science/
۲) خداحافظ آفریقا: قسمت بیست و پنجم – رازهای جمجمه چینی
بله گویا کراش علمی بنده این ماه دکتر وحدتی نسب هستند! دوباره از ایشان پادکست جدید خداحافظ آفریقا قسمت بیست و پنجم را گوش دادم که برای من به جز جذابیت خود محتوا به لحاظ تکاملی، این پویایی بی نظیر علم و جامعه علمی بسیار بسیار جذاب است. این اپیزود پادکست درباره جمجمه انسانی است که یک میلیون سال پیش زندگی میکرده. جمجمه در دهه ۸۰ میلادی کشف شده اما شرایط لازم برای بررسی علمی را نداشته. تا اینکه بالاخره با تکنولوژی سه بعدی موفق شدند آن را بازسازی کنند و متوجه شگفتیهای زیادی شدند که در پادکست توضیح داده میشود. البته قسمت ۲۲ را هم گوش کردم که نکته خاصی ندارم بگویم. کیف کردم فقط!

۳) آموزههای بی جی فاگ | BJ Fogg
من شانس این را داشتم که مستقیم از آموزههای دکتر «بی جی فاگ» آموزش ببینم و جزو مربیان موسسه ایشان باشم. در این ویدئوی بسیار کوتاه اما عمیق دیدم که دکتر فاگ چقدر زیبا بیان میکند که لزوما ما برای انجام هر کاری عادت نمیخواهیم، بلکه اطمینانی برای انجام یک رفتار لازم داریم. حالا به هر روشی.
https://vimeo.com/715646329/49d8961d5c
مهمترین چیزی که لازم داریم، یک رفتار قابل اتکا هست یعنی یک Reliable Behaviour. بنابراین با خیالت راحت باید وسواس ساخت عادت را کنار بگذاریم. در واقع همین که کاری انجام میشود کافیست. بی جی فاگ اعتقاد دارد تغییرات بزرگ، خیلی سخت و پادار نیستند، اتفاقا کلید عادت سازی پایدار با رفتارهای کوچک شروع میشود. وقتی ابزار تغییر را پیچیده و سخت میکنیم، ذهنمان عقب نشینی میکند و احتمال موفقیت کم میشود.
۴) مصاحبه دکتر آذرخش مکری و استاد ملکیان
تصور کنید دکتر مکری و استاد ملکیان در مورد جبر و اختیار صحبت کنند! چه شاهکاری میشود! صحبت راجع به جبر و اختیار بود که اگر تمایل دارید آن را ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=RLfuRFRuGGo
این مصاحبه که خیلی اتفاقی به چشمم خورد برای من بسیار جالب بود. البته اصلیترین برداشت من مستقیم به بحث جبر و اختیار ربط نداشت. در بخشی از صحبت دکتر مکری اهمیت سه مفهوم incapacitation, revention, rehabilitation را مطرح کردند که متاسفانه در جوامع عقب افتاده اولویت بیشتر انتقام هست و خنک شدن دل! گویا راه زیادی داریم تا به جای قوه قضایی، بازتوانی روانی مجرمان اولویت قرار بگیرد اما هنوز دنیا برای چنین چیزی آماده نیست.
قسمت دیگری از صحبت که برای من جالب بود این بود که آقای ملکیان گفتند هرچه بیشتر با خودت آشتی باشی، آشتی با دیگران هم بیشتر میشود. و این تمایل به انتقام در کشور ما به نوعی دقیق تفسیر شد.
۵) دکتر آذرخش مکری و بحثی دربارهی کتاب دوباره نگاه کن
بله، خوشحالم که هر ماه افتخار یادگیری از دکتر مکری را دارم. در ویدئوی معرفی کتاب «دوباره نگاه کن» اثر تالی شاروت و کَس سانستاین:
https://www.youtube.com/watch?v=oM00NyWa1sw
در خلاصه این کتاب دکتر مکری اشاره میکنند که چرا همه چیز بعد از مدتی برای ما عادی میشود و حتی بعضی چیزها دلمان را میزند. خطرناکتر این که چیزهای بد، بعد از مدتی برای ما عادی میشوند.
یکی از کارهای جالب کارآفرینی عادت زدایی است؛ یعنی چکار کنیم که به نوعی خوشی زیر دلمان نزند. مفهوم Habitation یا خو گرفتن یکی از چالشهای جدی زندگی بوده و هست و من همیشه نگران آن بودم. به نظرم میرسد که گویا در سن ۴۸ تا ۶۲ سالگی کمترین رضایت از زندگی را خواهیم داشت و این موضوع به همین بحث خو گرفتن مرتبط است.
کمی در مورد این که خرید تجربه بهتر است یا خرید کالا صحبت شد. و این که در یک رابطه شاید زمانهایی فاصله داشتن از شریک عاطفی بتواند به خو نگرفتن و عادی نشدن کمک کند. به نظر میرسد که اگر همیشه زوجها با هم باشند، مشکلات جدی وجود خواهد داشت و گاهی اوقات دور بودن و جای خالی شریک را حس کردن مزایای خودش را دارد.
از نکات جالب دیگری که به آن اشاره شد: آدمها به خستگی عادت می کنند و نمیدانند که به خستگی عادت کردهاند! چه خستگی ناشی از رابطه و چه خستگی ناشی از کار. و شاید روش staycation (یعنی حالتی که در خانه استراحت میکنی برای ایجاد وقفه جهت رفع فرسودگی) میتواند راهکار مفیدی باشد.
دکتر مکری در جایی از پادکست، نوعی از کنجکاوی را مطرح میکند: «کنجکاوی فقدانی». یعنی وقتی شما دوست دارید چیزهای جدید را امتحان کنید، در دنیاهای جدید سرک بکشید و با آدمهای جدید آشنا شوید. و سمبل چنین نوعی از کنجکاوی را بیل گیتس معرفی میکند که کتابهای مختلفی را در همه زمینهها مطالعه میکند.
عادت میتواند جلوی خلاقیت ما را بگیرد. پس گاهی خوب است از تکنیک تغییر وضعیت استفاده کنیم. مثلا اگر نشستهایم، شروع به راه رفتن کنیم. اگر راه میرویم، بنشینیم. همین کار ساده میتواند خلاقیت ذهن ما را بیشتر کند. این خلاقیت چقدر طول میکشد؟ حدود ۶ دقیقه!
۶) اکسنت انگلیسی
وقتی در لندن هستی و صحبهای بعضی افراد را متوجه نمیشوی، حتما به این فکر میافتی که شاید باید آموزش بیشتری ببینی، اما خب خیلی موثر نیست! یکی از کارهایی که این ماه برای تقویت لهجه بریتیش انجام دادم، مشاهده ویدئوی زیر بود:
https://www.youtube.com/watch?v=LIB37kO5tuI
سخت است بله. اما حداقل به بهتر شدن اکسنت خودم کمک میکند!
ترمینولوژیها
ترمینولوژیها هم که از مباحث مهم هر ماه من بودند و خوشحالم که این ماه کلمات و ترمینولوژیهای جدیدی یاد گرفتم. (فکر کنم باید یک مقاله در مورد ترمینولوژی بنویسم که چیست و چطور کار میکند و از همه مهمتر این که چرا اینقدر مهم است و روی آن تاکید دارم)
ترمینولوژی اول: event centrality
این مفهوم یعنی «میزان مرکزیبودن یک رویداد در داستان زندگی فرد». اولین بار در یکی از فایلهای مایکل ایستر با این مفهوم آشنا شدم و واقعا عاشقش شدم!
بهعبارت دقیقتر یعنی: تا چه حد یک رویداد (مثلاً یک بحران، جنگ، بیماری، شکست یا موفقیت) تبدیل میشود به نقطهٔ عطف هویت فرد و نقش محوری در اینکه «من که هستم؟» و «زندگی من چه معنایی دارد؟» پیدا میکند.
از نظر علمی Event Centrality نشان میدهد که رویداد چقدر:
- درک فرد از خودش را شکل میدهد.
- روایت زندگی او را سازماندهی میکند.
- نتایج بعدی روانی را تحتتأثیر قرار میدهد.
رویدادی که Centrality بالایی پیدا کند، معمولاً وارد سه بخش هویت میشود:
- «تعریف من»
- «تغییر بزرگ زندگی»
- «دلیل اینکه امروز اینطور فکر میکنم»
نکته مهمِ مبتنی بر شواهد:
- Centrality بالا میتواند هم رشد پس از سانحه (PTG) را افزایش دهد (در دوره تاردی گرید صحبت کردم)
- و هم خطر PTSD را بالا ببرد، اگر معنا دادن ناسازگارانه باشد.
به اندازه خوبی در مورد این موضوع در دوره تاردی گرید صحبت کردیم
پس مسئله خوب یا بد بودن نیست، مسئله این است که چطور آن رویداد در روایت زندگی فرد جا میگیرد. بسیاری از ما رفتار خاصی از والدینمان دیدهایم اما برخی میگویند این رفتار مادرم مرا بیچاره کرد و فرد دیگری اصلا به آن توجه نمیکند. مهم است که با آگاهی میزان مرکزیبودن یک رویداد را انتخاب کنیم.
ترمینولوژی دوم: فراشناخت درمانی
در لایو اینستاگرامی که با دکتر کاظم زاده داشتم. صحبت از رویکرد فراشناخت درمانی شد که تخصص ایشان است و علاقمند شدم بروم سراغ آن. در لیست ماه آینده من احتمالا مطالب بیشتری در این رویکرد وجود داشته باشد. اما علی الحساب فهمیدم که:
فراشناخت درمانی یک رویکرد درمانی مبتنی بر شواهد است که به جای محتوا، روی «فرایندهای ذهن» تمرکز میکند؛ یعنی روی اینکه ذهن چگونه فکر میکند، نه اینکه چه فکری میکند.
این مدل توسط Adrian Wells (دانشگاه منچستر) طراحی شده و پژوهشهای زیادی از آن حمایت میکنند.
مبنای اصلی:
مشکل انسانها «خود افکار» نیست.
مشکل نحوهٔ واکنش به افکار است.
ترمینولوژی سوم: Transformative learning
این ماه این شانس را داشتم که با مفهوم یادگیری تحول آفرین آشنا شوم که خیلی برای خودم جالب بود. تعریف Transformative Learning در آموزش بزرگسالان (Adult Education) این است:
یک فرایند عمیقِ تغییر در چارچوبهای ذهنی (Frames of Reference) است که باعث میشود فرد نه فقط دانستههایش، بلکه شیوهٔ دیدن دنیا، معنا دادن، قضاوت کردن و تصمیمگیریاش را بازسازی کند. این مفهوم بر اساس نظریهٔ آقای Jack Mezirow شکل گرفته است.
هسته مرکزی نظریه:
- Disorienting Dilemma
یک تجربهٔ چالشبرانگیز یا بحرانآفرین که باورهای قبلی را ناکارآمد میکند. - Critical Reflection
فرد مجبور میشود پیشفرضهای خودش را بهصورت انتقادی بررسی کند.
سؤالهای سطحی نیست؛ بازنگری در «چرا اینطور فکر میکنم» است. - Rational Discourse
گفتگوهای منطقی و تحلیلی با دیگران برای بررسی اعتبار باورها. - Perspective Transformation
تبدیل دیدگاه: فرد یک «طرز نگاه جدید» میسازد، نه یک مهارت جدید. - Action
تغییر رفتاری پایدار که بر اساس دیدگاه تازه شکل میگیرد.
تفاوت یادگیری تحول آفرین با یادگیری معمولی این است که یادگیری معمولی مساوی است با افزایش دانش اما یادگیری تحول آفرین یعنی تغییر نگرش نسبت به موضوعات.
ترمینولوژی چهارم: کانسپت فالوور شیپ
مفهوم دیگری که آموختم فالوور شیپ بود.
شانس این را داشتم که از دکتر لوئیس فراگی این مطلب را بیاموزم استاد دانشگاه برونل و یه آدم دوست داشتنی.

در حقیقت برای این که رهبر خوبی باشیم (Leader) باید دنبال کننده خوبی هم باشیم (Followership). در مورد سبکهای مختلف فالوورشیپ صحبت شد و برای من این بسیار جذاب بود.

بلاگها
۱) دویدن در زون دو
این بلاگ پست، دیدگاهم را در مورد دویدن زون دو عوض کرد. دویدن زون دو یعنی وقتی بدون نفس نفس زدن، بتوانی بدویی. هفته ای یک بار هم میروم بالاتر و این فوق العاده است!
https://www.twopct.com/p/why-your-optimal-zone-2-training
۲) دعواهای کالری سوزی
یکی از مطالب خوبی که این ماه خواندم درباره کالری سوزی بود. اینکه بدن ما بودجه ثابتی برای سوزاندن کالری دارد. اگر ورزش کنی، بخشی از این بودجه صرف ورزش میشود. اما بدن به شکل زیرکانهای در بخشهای دیگر کمتر کالری میسوزاند تا بودجه را جبران کند. مثلا به صورت بی اختیار، در ادامه روز کمتر تکان میخوری. نتیجه این میشود که با وجود ورزش، وزن تقریبا ثابت میماند. پس سطح کالری روزانه شما تقریبا هیچ تاثیری در میزان کالری که میسوزانید ندارد.
https://www.twopct.com/p/a-new-study-just-flipped-what-we
البته اگر مقاله را کامل بخوانید متوجه میشوید که باید ورزش کنید! راه فراری نیست!
۳) قانون جو دو سر
بلاگ پست مایکل ایستر (نویسنده کتاب بسیار وزین و باحال بحران آسایش با ترجمه من ) در مورد قانون جو دو سر برای رژیم غذایی و تجربه برایم بسیار جالب بود. شاید چند سال پیش اینطور بود که «همه میدانند برای سالم ماندن چه باید بخورند، فقط به آن عمل نمیکنند.» اما الان با وجود اینفلوئنسرهای اینستاگرامی فهمیدن این که چه چیزی واقعا خوب است کار بسیار سختی شده! عملا حرفهای ضدونقیض (امیدوارم فکر نکنید رفتم سرچ کردم که ضدونقیض چطور نوشته میشود) زیادی در این حیطه وجود دارد که عملا ما را گمراه میکند. مایکل ایستر میگوید:
در این اکوسیستم اطلاعاتی جدید، تشخیص اینکه «چه چیز واقعاً سالم است» از همیشه دشوارتر شده است. چرا که افراد تأثیرگذار حوزهی سلامت (health influencers) کلیپها و پادکستهایی منتشر میکنند که در آنها بسیاری از غذاهای اصلی را «سمّی» و ریشهی تمام مشکلات معرفی میکنند. از برخی میوهها و سبزیجات گرفته تا غلات، روغنهای دانهای، گوشت قرمز و…. این محتواها میلیونها بازدید میگیرند و حتی بر سیاستگذاریهای عمومی و منوی رستورانها اثر میگذارند.
از نظر مایکل ایستر دو عامل اصلی، این سردرگمی را پدید میآورند:
۱. ماهیت لرزان علم تغذیه (یعنی پژوهشهایی که یا دقیق نیستند یا دقیق تفسیر نشدهاند مثلا بیشتر پژوهشهای تغذیهای مشاهدهای (observational) هستند. یعنی از مردم میپرسند در طول زمان چه خوردهاند و سپس بین پاسخها و وضعیت سلامتشان ارتباط میجویند. اما این روش چند ایراد اساسی دارد (بقیه مقاله را خودتان لطفا بخوانید)
۲. شخصیتهای آنلاین که از همین لرزانیِ پژوهشها برای طرح ادعاهای ترسناک و خاص دربارهی غذا بهرهبرداری میکنند.
مایکل ایستر راهکار خود را در این مقاله مفصل اینطور بیان میکند:
در جهانی غرق در اطلاعات تغذیهای، چگونه باید مسیر درست را یافت؟
من روشی دارم که بیش از ده سال است برایم مفید بوده: «قانون جو دوسر».
مدتی پیش پزشکی مشهور ادعا کرد جو دوسر مضر است. اما شواهد علمی و منطق ساده نشان میدهند که جو دوسر یکی از غذاهای سالم در رژیم مدرن است.
فیلم A River Runs Through It صحنهای دارد که خانواده سر میز صبحانه جو نشستهاند و پسر کوچک از خوردن امتناع میکند. پدر به او میگوید:
«انسان هزار سال است جوِ خدا را میخورد. جای یک پسر هشتساله نیست که این سنت را تغییر دهد.»
هر زمان که توصیهای ترسناک دربارهی غذایی طبیعی میشنوم، به آن صحنه فکر میکنم و از خود میپرسم:
آیا این ادعا در تضاد با هزاران سال سنت غذایی بشر است؟
اگر بله، احتمالاً گوینده بهدنبال جذب بازدید است، نه حقیقت.
این همان «قانون جو دوسر» ( oatmeal rule) است.
راهکار چیست؟
- از قانون جو دوسر پیروی کنید: اگر غذایی طبیعی و سنتی را «سمّی» میخوانند، به سابقهی هزارانسالهی مصرف آن نگاه کنید. اگر بشر قرنها بدون فاجعهی جمعی آن را خورده، ادعا به احتمال زیاد بیاساس است.
- الگو را بر جزء ترجیح دهید: رژیم کلی شما مهمتر از هر غذای منفرد یا ترکیب خاصی است. تنوع زیاد از خوراکیهای طبیعی (میوه، سبزی، غلات کامل، حبوبات، گوشت، ماهی، تخممرغ، مغزها و لبنیات) بهترین تضمین سلامت است.
- بلندمدت بیندیشید: مدهای غذایی میآیند و میروند. از اشتراکات میان توصیههای منطقی پیروی کنید و رژیمتان را با هر کلیپ ۳۰ ثانیهای تغییر ندهید.
۴) درباره میسوگی
مقاله دیگری که خواندم بازهم از مایکل ایستر بود و به مفهوم مهمی از کتاب بحران آسایش اشاره مفصلی داشت. بحث میسوگی بود. میسوگی یعنی فعالتی خودخواسته که ما را به چالش بکشد.
هدف میسوگی این است که به لبه مرزهایمان برسیم؛ لبه توان جسمی، ذهنی و احساسی. میسوگی تبدیل به الگوی قابل پیشبینی میشود و عنصر حیاتی آن، یعنی «ناشناخته»، از بین میرود. میسوگی تبدیل به رقابتی بر سر «عددها» (مسافت، ارتفاع، زمان) میشود، نه تحول درونی. یعنی مثلا مایی که یک ماراتن 21 کیلومتری را دویدیم حالا برسیم به یک ماراتن 42 یا الترا ماراتن طولانیتر! نه این دیگر میسوگی نیست. یک رقابت عددی است. (برای همین است که تقریبا یک سال میشود که فقط 5 کیلومتر میدوم و روی سرعتم کار میکنم)
کار میسوگی این است که ببینم از چه میترسم؟ چه چیزی را نادیده میگیرم؟ در چه چیزی ضعیفم؟ به سراغ آن بروم و مهمتر این که باید بعد از میسوگی، تأمل مفصل کنم و راحت از آن رد نشوم. این مقاله واقعا خواندنی است:
https://www.twopct.com/p/the-misogi-guide
۵) جیسن فلدین
جیسن فلدین یک بازاریاب و کارآفرین آنلاین بینالمللی است. او اعتقاد دارد که آینده بازاریابی در این است: کمتر بفروش. بیشتر معنا بساز. قرار نیست همه جا موجود باشیم. کمیابی لازم است. در واقع بازار امروز به دنبال برندهایی که همه جا هستند نیست. کمیابی، کیفیت میسازد، تمرکز، معنا به همراه دارد.
مقاله او تلنگر جالبی برای من بود چرا که من خیلی اهل ایجاد کمیابی نیستم اما در برخی از کسب و کارهایم به آن فکر می کنم (بیشتر از یک نیست) خیالتان راحت.
۶) نظریه یادگیری دوگانه
در این مقاله، دیوید دیدائو به این موضوع اشاره میکند که مثل همیشه نحوه اجرا از آنچه که اجرایش می کنیم به مراتب مهمتر است و باید نظریه دوگانه (که در دوره اسلاید سازی مفصل در مورد آن صحبت کردم) را در نظر بگیریم. بسیاری از مدرسین درگیر سوپ نمادها (Symbol soup) میشوند یعنی اسلایدهایی که با آیکونهای پروژهی Noun پر شدهاند: لامپ برای «ایده»، دست دادن برای «توافق»، صاعقه برای «انرژی». هیچکدام از این نمادهای انتزاعی اطلاعات جدیدی اضافه نمیکنند؛ تنها صفحه را شلوغ میسازند. دانشآموزان زمان بیشتری را صرف رمزگشاییِ آیکونها میکنند تا فهم محتوا.
https://daviddidau.substack.com/p/the-dual-coding-delusion
در واقع، خطر رمزگذاری دوگانهی بیش از حد ساده شده در «استفاده از تصاویر» نیست، بلکه در «فراموش کردن هدف آنها» است.
سفرها
فکر کنم طبیعی باشد که این ماه سفری در کار نبوده! ماه اولی است که به لندن آمدهام! اما ماه بعد با چند سفر جبران میکنم!
درسهای دانشگاه برونل
از وقتی کلاسهای دانشگاه برونل شروع شده، چیزهای زیادی یاد گرفتهام و عملا نشدنی است که همه را در توشه هر ماه بیاورم.
کانستراکتیویزم و وپوزیتیویسم: دکتر وین یکی از اساتید دانشگاه، از دو مفهوم به نامهای کانستراکتیویزم (Constructivism) وپوزیتیویسم (Positivism) نام برد. دو رویکرد فکری – فلسفی که معمولا در مباحث آموزشی مطرح میشوند. کانستراکتیویزم یا ساخت گرایی یعنی هر کسی واقعیت را از زاویه خودش میبیند. اینجا تفسیر افراد است که واقعیت را میسازد. پازیویتیزم یعنی واقعیت بیرونی وجود دارد و ثابت است، و با اندازه گیری و آمار میتوان آن را کشف کرد.
به عنوان یک نوروساینس خوانده دیدگاهی جز وپوزیتیویسم بلد نبودم اما در حیطه آموزش مفهوم Constructivism خیلی جدیتر است و تا جایی که به خیلی از پوزیتیویستها مثل من میخندند! یه خانه تکانی اساسی بود. اصلا دیدگاهم عوض شد.
یکی دیگر از مفاهیم بحث کانتر آرگیومنت و ریباتل بود: در بحث استدلال، با دو مفهوم بسیار جالب روبرو شدم: یکی از آنها کانتر آرگیومنت (Counter Argument) است. یعنی استدلال مخالف یا نقطه نظری که حرف تو را به چالش میکشاند. مفهوم بعدی ریباتل یا Rebuttal است. یعنی پاسخ به استدلال مخالف یا خنثی کردن آن.
اصلا عاشق مطالعه نقاد یا همان Critical reading شدم!
همچنین دکتر لوئیس در یکی از کلاسها، جمله اثرگذاری گفت:
Success can be measured by the amount of uncomfortable situations you are willing to put yourself in, so you better get used to it if you want to be successful
موفقیت را میتوان با میزان وضعیتهای ناخوشایندی که حاضر هستید خودتان را در آنها قرار دهید سنجید! پس اگر میخواهید موفق شوید، بهتر است به آن عادت کنید!
دورهها و سمینارها و همایشها
این ماه در یک سمینار، ۲ دوره و یک وبینار شرکت کردم:
۱) سمینار Millionaire mind intensive
آمدن به لندن دسترسی به بسیاری از دورهها را برای من باز کرد. مثلا سمینار میلیونر مایند یکی از آنها بود. سه روز پر فشار روزی یکی از جالبترین بخشهای سمینار ذهن میلیونر (T.Harv Eker) تمرین سوزاندن پول بود. چالش بسیار جدی برای من بود. در وبینار مدرسه استادی 8 در مورد درسهای مهمی که از این موضوع گرفتم صحبت کردم
حداقل ایک اسلاید مهمان من باشید.
۲) دوره برندسازی شخصی
دوره برند سازی شخصی محمدرضا شعبانعلی را دوباره گوش دادم از بس نکته و درس داشت. لینک دوره را اینجا میگذارم:
احتمالا دیدهاید برخی تا با کسی عکس میگیرند مینویسند دوست و استاد عزیزم! نه خیر آقای شعبانعلی دوست من نیست. من می خواهم تا آخر عمرم در جایگاه شاگردی ایشان باقی بمانم.
۳) دوره نوروساینس یادگیری
این دوره برای کسانی مناسب است که میخواهند آموزش را به شکلی کاملا ماندگار تاثیرگذار طراحی کنند. یادگیری معمولی با حواس پرتی و عدم تمرکز روبرو میشود اما این دوره روشهای متفاوتی را معرفی میکند.
مجموعه Bright carbon همیشه چیزهای خوب میگوید اما راستش را بخواهید دوره نوروساینس یادگیری چیز تازهای برایم نداشت.
۴) وبینار دانشگاه کینگز | نابودی تحصیلات تکمیلی در آینده (با هوش مصنوعی)
واقعا ذوق این گفت و گو رو داشتم چون موضوع مهمی است. البته واقعا انسانهای بزرگ و کار درستی برای این جلسه انتخاب شده بودند. جا دارد اشاره کنم که واقعا دم دانشگاه کینگز گرم که مثل خیلی از دورههای بیشتر از یک 🙂 تا سالها بعد هم محتوا در اختیار ما قرار میدهد. حتی بعد از فارغ التحصیلی.
در این وبینار که اختصاصا مخصوص فارغ التحصیلان دانشگاه کینگز بود، Jane Corbin نقش مجری و هدایتکننده جلسه را داشت. Professor Dame Alison Wolf بهعنوان یکی از برجستهترین استادان King’s در حوزه سیاستگذاری آموزش یکی از سخنرانان بود و پروفسور Dame Nancy Rothwell، که ارتباط نزدیک و همکاری علمی با King’s دارد، از منظر مدیریت پژوهش و رهبری علمی بحث را پیش برد. پروفسور Dan Hunter، که در پروژههای تحول دیجیتال و سیاست علم با King’s همکاری دانشگاهی دارد، تحلیلهای مهمی را مطرح کرد. و در نهایت Professor Shitij Kapur، بهعنوان رئیس (President) و مدیر ارشد دانشگاه King’s College London در نهایت تواضع با اکثر صحبتها مخالفت می کرد که من خیلی دوست داشتم.

کل صحبت این بود که با هوش مصنوعی و عمومی شدن آموزش، اوضاع آموزش عالی و کلا دانشگاه به کدام سمت میرود. وبینار با یک سری آمار شروع شد که همبستگی آموزش با جرم کمتر، طلاق کمتر، درآمد بیشتر، خوشبختی بیشتر ، دستگیری کمتر و…. را مطرح میکرد. یعنی آقا دانشگاه فقط اطلاعات نیست بلکه مزایای جانبی زیادی دارد: از جمله این که شانس موفقیتش از خیلی لحاظ بیشتر میشود اما به صورت کلی دانشگاه دارد نان محیطش را میخورد نه لزوما اطلاعات. یعنی محیط و شرایطی که آدمها داخل آن هستند. در حال حاضر، این فایدهها را نمیتوانند با هوش مصنوعی بگیرند.
و البته هنوز دانشگاه بیشترین ROI را دارد. البته هنوز! یعنی اگر پول دانشگاه بدهی، در ادامه خیلی بیشتر برایت مزیت به همراه دارد و چند برابر این پول برمیگردد (این صحبت انگلستان هست)
توی صحبتها یک بحث جالبی مطرح شد: الان یک چرخه خنده داری هست که دانشجوها با هوش مصنوعی رزومه طراحی میکنند و ما (دانشگاه) با هوش مصنوعی رزومههای آنها را بررسی و ارزیابی میکنیم! واقعا مسخره شده!
مورد دیگری که یکی از حاضرین از آن گلایه کرد و برای من جالب بود، این بود که میگفتند ما فاند (بودجه) برای تغییرات بزرگ مثل ایجاد تغییر با هوش مصنوعی نداریم اما شرکت های هوش مصنوعی دارند! ولی رئیس دانشگاه دکتر دن در مخالفت گفت پول کافی برای سیستم هست، اما این نحوه استفاده است که واقعا درست نیست. پس کاهش هزینهها مهم است.
جمع بندی
آبان ۱۴۰۴ برای مغزم توشهای پر بار داشت! مثل همیشه از خودم ممنونم برای این که بیشتر از یک نفر بودم.
قرار شد شما هم توشه هر ماهتان را در کامنتها بنویسید (یا در وبسایت یا بلاگ خودتان و در کامنتها لینک بدید) . منتظر دانستن یادگیریهای شما هستم.
خدایی سخاوتمندترین هستید همه چیز رو میگید بهمون حتی چیزهایی که خوندید. کی این کارارو می کنه آخه واسه شاگرداش و این که پشمای آدم میریزه از این همه مطالعه و یادگیری شما
سپاسگزارم خیلی سخاوتمند هستید 🙏
چقدر جالب و آموزنده بود
اینکه این همه مطالعه و نوشتن آنها و خلاصه و نکات
سپاس از شما که شایسته ای
من هم یادگیری رو دوست دارم و هم آموزش دادن رو. هر چند، چند ماهیه که به دلایلی همهچی شکل سکون به خودش گرفته، اما در تلاشم سکون رو بشکنم و بهتر از قبل وارد مسیر آموختن بشم. مطالبی که نوشتید رو با دقت نتونستم بخونم، ولی برام امیدبخش بود. امیدوارم مسیرتون رو خوب جلو برید و همه ما هم در مسیر یادگیری نقادانه و رهاییبخش قرار بگیریم.
واقعا بینظیرید🙏🌹
سپاس از شما جناب بیشترازیک🙏🏼
همین الان سرم درد شدید داشت گفتم بعدا بنویسم ولی بازم گفتم یادم میره پس زیاد حرف نمیزنم فقط مینویسم اتفاقا این وبلاگ باعث شده انگیزم برای ورودی های بیشتر، بیشتر هم بشه سپاس از شما 🙏🏼
کتاب ها:
۱. مینیمالیسم دیجیتال
۲. مهاتما گاندی نوشته رومن رولان
۳. روابط از دست رفته
۴. خط قرمزهای رابطه
دوره ها:
۱. AI-agent دکتر تهرانی
۲. دوره Becoming a Powerful Leade
از دانشگاه cronell
پادکست ها:
۱. توضیح کتاب آدم های سمی
۲. هوش مصنوعی و آینده ما
۳. پادکست الکس هرمزی
۲۷min life changing advice
۴. تاریخ معاصر ایران
۵. مصدق و استقلال نفت
وبینار:
۱. معارفه استادی۸ (خوشحالم در دوره استادی ۸ هستم)
۲. شرکت در وبینار های بوت کمپ نردبام
بقیشو یادم نمیاد باید ازین به بعد جایی بنویسم. چون من هر روز یه پادکستی گوش میدم.
سپاس از شما 🙏🏼
لطفا ادامه بدید لذت میبریم از وبلاگتون
سلام، اولین باره که جمع بندی ماهیانه شما رو مبخونم، برام حالب بود، اما همیشه برام سواله که چطور له همه این کارها هم زمان میرسید.!!! از مطالب کالری سوزی خیلی خوشم اومد جالب بود، همچنین صحبت در مورد تغذیه. و با صحبتهای شما راه تغییر و روبرو سدن با ترسهای درونی داره برام باز میشه، بخصوص مه ابتدا دارم میشناسمشون، درکشون میکنم بعد راهکار میاد.
سلام
چهار سال از آشنایی با شما میگذرد و این آشنایی شروع بزرگترین چالشها برای من بود، من کنار شما رشد کردم تغییر کردم، قدرتمند شدم.
آقای بهرامپور به خودتون ببالید، که از راه دور بر زندگی فردی تاثیر گذاشتید و باعث رشد آن شدید.
از بودنتون تو زندگیم خوشحالم.
ممنون که هستید🌼🌼🌼❤️
درود بر شما
لذت بردم از مطالبی که نوشته بودید، دست مریزاد خوشحالم که هموطن عزیز و فرهیخته ای چون شما دارم.
عالی بود ممنونم ایده خوبی هم بود من هم به فکر افتادم برای خودم چنینی چیزی داشته باشم
عالی جناب بهرام پور خوشحال شدم و کلی لذت بردم
سلام
بسیار عالیه
بهترین هدیه ای که اخیرا گرفتم
سپاس
سپاسگذارم 🙏
ممنونم از شما اقای بهرما پور عزیز بابت نشر تجربه هاتون و آموزش هایی که کسب میکنید وباما به اشتراک میگذارید، و بسیار بسیار خرسندم که از شما دارم یاد میگیرم.
آقای بهرامپور با شما در گروه تلگرام آقای دکتر اناری سال ۹۸ آشنا شدم بعد دوره استادی ۷ و دورهای دیگه ی شما در شروع کسب وکار م بعد از ۲۵ سال کارمندی نقش تاثیر گذاری داشته سختی های که در شروع کارم داشتم فیلم های سخنرانی های شما که فقط با چند نفر شروع کردید بهم انگیزه میداد که بلاخره رشد خودش رو کم کم نشون میده و الان خدا رو شکر سال سوم کار خودم هست .آقای بهرامپور ممنون و قدر دان شما هستم .
بسیار عالی و پر از نکتههای جذاب، سپاسگزارم 🙏👌❤️
آقای بهرام پور عزیز، شما نمونه کامل یک استاد هستین 🌷
درودهااااا
بسیار ممنونم از استاد عزیزم جناب بهرام پور که راه رو برای ما روشن کردید.سعی کردم همه دوره های رایگان شما رو ببینم و استفاده کنم و واقعا لذت بردم.دوست دارم به کسی مثل شما تبدیل بشم.من هم در حیطه آموزش و دبیر ریاضی هستم ولی مطالعات و آموزشهای من در مقایسه با شما قطره ای در مقابل دریاست.همیشه موفق و پیروز باشید.دنیا به امثال شما خیلی نیاز داره
عالی عالی نمیدونم چی بگم عالی مثل همیشه
سلام استاد.
واقعاً از شما ممنونم که با اینهمه دقت و سخاوت، آموختهها و تجربههای ارزشمندتون رو هر ماه در «توشه» با ما به اشتراک میذارید.
من از توشه ماه قبل استفاده زیادی کردم و کتاب «آقای ریسک» رو هم به پیشنهاد شما خوندم. راستش اون ۱۴ اصل کتاب برای من بسیار اثرگذار بود و چند بار هنگام مطالعه با خودم گفتم چقدر خوب و بهموقع بود این معرفی.
راستش مشتاقانه منتظر «توشه» این ماه بودم و حتی نگران شده بودم که نکنه به خاطر مشغلههای زیادتون، نسخه آبان منتشر نشه. امروز که دیدم منتشر کردید، واقعاً خوشحال شدم.
صمیمانه قدردان نگاه حرفهای، مهربانی و همراهی همیشگیتون هستم.
سپاسگزارم
من با بیش تر از یک نفر با شما اشنا شدم و اولین بلاگی که بود خوندم از توشه مغز عاشقش شدم خیلی سپاسگزارم از شما سایتون مستدام
جناب بهرامپور عزیز دنیا به وجود شما افتخار میکنه.
شما را انسانی شریف و بخشنده میبینم امیدوار همواره در کارتون موفق باشید
چقدرررررر انگیزه و انرژی به من داد
بی نظیرید استاد💯
درود استاد بهرام پور شاید بعضی حرفاتون برای نوجوان ۱۶ ساله ای مثل من گنگ باشن ولی با فکر کردن یا لااقل خواندن مطلب بیشتری ازشون میشه فهمید ممنونم که سعی میکنید همه چیز رو بگید و شاید این احساس من باشه ، که سعی میکنید بگید من هم مثل شما یک آدم عادی هستم فقط در عادت ها یا شاید رفتارم خودم تغیر ایجاد کردم
در کل ازتون سپاسگزارم ♥️
خیلی خوب بود
اگر تفسیر بیشتر داشته باشید خیلی هم بهتر میشه
سلام و سپاس که توشه مغزی تون رو به اشتراک گذاشتید.بسیار جذاب و آموزنده بو .حتما از روش شما د رس میگیرم و خوشحالم که با شما همراه شدم.
سلام استاد عزیز مطالب شما آنقدر زیاد بود .وغیره قابل درک برای من. شما چقدر توانمند هستید.یک نفر چه جوری در یک ماه اینهمه فعالیت در همه جوانب داشته باشد.غیر قابل درک.در مغز کوچک من نمی کنید.ولی من را به فکر فرو برد .که تو در این یک ماه چه کردی.کدام کتاب کدام مقاله.کدام پیشرفتی داشتی.چه پادکستی کوش دادی؟؟؟
خیلی به فکر فرو رفتم
ایده بسیار جالبیه و مثل همیشه بسیار عالی بود و از همین نوشته ها کلی چیز یاد گرفتم . من برای انرژی ،علم و جایگاه شما واقعا غبطه میخورم و همیشه تو ذهنم به احترام شما بلند میشم . شما واقعا لایق بهترین ها هستید . براتون آرزوی طول عمر با عزت و سعادت دارم . شما یکی از نعمت های با ارزش خداوند هستید برای ما و بابت این ازخداوند متشکرم .
درود برشما
تجربیات شما بسیار زیباست والگو هستید برای من وافراد مثل من که زمان خود را تلف میکنیم ویا بهره کمی میبریم خدا قوت به شما که برایم الگو هستید وامیدوارم بتوانم با انگیزه گرفتن ازشما بیشتر یاد بگیرم ودرزندگی به کار ببندم.سپاس ازشما
موضوع نوروساینس یادگیری برام خیلی جالب بودو خواستم برای پیشرفت در شغلم که دبیری هست استفاده کنم اما وقتی روش کلیک کردم مطالب انگلیسی بود و همچنین ویدئوی داخلش . ناراحت شدم که نمی تونم ازش بهره ببرم . آیا راهی هست از ویدئوهای انگلیسی به زبان فارسی بهره ببرم ؟
خیلیییی عالی هستید