خیلی وقت ها پیش می‌آید که شما عزیزان مطلبی برایم می فرستید (مثلا یک ویدیو در اینستاگرام مثل این لینک یا یک مقاله انگلیسی یا فارسی یا یک خبر) و از من می پرسید که آیا این حرف علمی است یا این که نوروساینس آن را تایید می کند؟ از آنجایی که همیشه ماهی گیری بهتر از ماهی دادن است، در این نوشته با هم یاد بگیریم که بررسی‌های اولیه برای این که بدانیم صحبتی علمی است یا خیر را بشناسیم. (مدیونید اگر فکر کنید که هدف من این است که از زیر وظیفه چک کردن هزاران مطلب شبه علمی که برایم می فرستید فرار کنم)

اکثر موارد وقتی کسی می پرسد که آیا این مطلب علمی است اصلا نمی‌داند که علم چیست و به همین خاطر اول از همه لازم است که کمی در مورد تعارف اولیه بدانیم که هر کدام از این واژه‌ها چه معنایی تقریباً دارد و مرزهای آن‌ها کجاست:

علم (Science): یک سیستم مفصل و جامع و یک روش خاص خودش را دارد. جلوتر در مورد آن صحبت می‌کنیم اما به ندرت پیش می‌آید که کسی بدون دانستن روش خاص علم (که عموما در فضای دانشگاهی غیر ایرانی آن را دیده‌ام) بتواند کار علمی انجام دهد.

پیش علم (Protoscience): حوزه‌ای در حال شکل‌گیری که هنوز همه شرایط علم را ندارد، اما ممکن است به علم تبدیل شود. (مثلا موضوعاتی مثل نوروفیدبک neurofeedback در درمان‌های خاص در بخی از مطالعات اثرات مثبتی نشان داده‌اند اما هنوز اجتماع علمی در مورد آن مخصوصا در متاآنالیزها وجود ندارد.)
شبه‌علم (Pseudoscience): ادعاهایی که خود را علم می‌نامند یا شبیه به علم جلوه می‌کنند، اما روش‌ها و الزامات علمی را رعایت نمی‌کنند — به عبارتی، «علم نما» هستند. (از قانون جذب بگیرید تا انرژی درمانی یا دنیای کوانتومی مدرسان ثروت)
ضدعلم (Antiscience): موضع‌هایی که علیه روش علمی یا علم به طور کلی می‌ایستند؛ یعنی نه فقط ادعا نمی‌کنند علم هستند، بلکه می‌کوشند علم را تخریب یا رد کنند. (مثلا رد کامل واکسن‌ها با ادعای توطئه جهانی و دست‌های پشت پرده یا مثلا این که زمین تخت است یا مثلا ادعاهایی مثل این که تمام بیماری‌ها ریشه‌ی روانی دارند و علم پزشکی بی‌فایده است)

غیرعلمی (Non‑science): حوزه‌هایی که اساساً نمی‌خواهند علمی باشند — سنت، هنر، ادبیات، بسیاری از ادیان و مذاهب (جز آنهایی که اصرار دارند بگویند ما علمی هستیم)و مواردی که ادعای علمی ندارند.

واقعیت این است که برای این که این تعاریف را به درستی یاد بگیرید نیاز دارید که دو مهارت کلیدی کسب کنید. اول تفکر نقاد (سنجشگرانه اندیشی) و دوم دانستن علم و شبه علم که هر دو این موضوعات به صورت رایگان در دوره‌های رایگان سایت بیشتر از یک نفر قرار دارد.

دوره رایگان علم و شبه علم

دوره رایگان تفکر نقاد

بعد از دیدن این دوره‌ها این مطالب به کمک شما می‌آید؛

گول مطالب انگلیسی را نخورید

بسیاری از افراد با بیان کلمه‌های انگلیسی یا ارجاع به مقالاتی که انگلیسی هستند یا از کلمات خاصی استفاده می‌کنند سعی می‌کنند خود را موجه جلوه بدهند. یادتان باشد ضعف زبان، ابزار بسیاری از شیادان است. چه بخواهیم چه نخواهیم در ذهن ما فرو کرده‌اند که دانشمندان خارجی بهتر از ما هستند! و هرچیزی انگلیسی است خارجی است و خوب!

تازه اگر دانشمندان ژاپنی باشند که چه بهتر! پس یک مطلب صرف این که انگلیسی است یا به گفته دانشمندان دانشگاه فلان است اصلا نمی‌تواند علمی یا غیر علمی باشد.

یک پژوهش کافی نیست، تازه اگر پژوهش درست خوانده شده باشد

بسیاری از افراد که عموما هم به لطف هوش مصنوعی محتوا تولید می‌کنند وگرنه یک مقاله را هم از ابتدا تا انتها نخوانده‌اند با بیان یک پژوهش اقدام به تایید یا رد یک موضوع به صورت کلی می‌کنند. مثلا بسیار رایج است که فردی از چت جی پی تی می‌خواهد که:

در چند خط مقاله‌ای را تعریف کن که بگوید مدیتیشن اثرات بدی دارد و آن را توصیه نمی‌کند. بدون شک چت جی پی تی خواهد گفت:

در مقاله Goldberg et al., 2021 (Frontiers in Psychology)، بررسی روی 434 نفر نشان داد بیش از 30٪ از مدیتیتورها دچار عوارض منفی مانند اضطراب یا بی‌خوابی شده‌اند.

مطالعه Britton et al., 2021 (Mindfulness) هشدار داد که تا 60٪ شرکت‌کنندگان در برنامه‌های مایندفولنس دچار اثرات ناخواسته شدند.
این یافته‌ها نشان می‌دهند مدیتیشن همیشه «آرامش‌بخش» نیست و در برخی شرایط باعث ناپایداری هیجانی یا تشدید اضطراب می‌شود.

خب این بندگان خدا چیزی به نام روش پژوهش نمی‌دانند چون اگر هم تحصیلی داشته باشند صرف نوشتن مقاله شده نه خواندن آن! (واقعا برایم عجیب است که چطور دانشجوهای ما در ایران بدون خواندن مقاله، مقاله می‌نویسند) کاملا واضح است که بدون خواندن بخش Study design شما نمی‌توانید در مورد کیفیت یک مقاله نظر بدهید. مثلا در این مقالات افرادی که روزانه چندین ساعت مدیتیشن کرده‌اند را هدف قرار داده!

خب آخه برادر من کی قراره روزی ۴ ساعت مدیتیشن کنه که شما نگرانشی!

پس حتی اگر مقاله‌ای به ظاهر علمی باشد نمی‌توان صد درصد به آن استناد کرد تا زمانی که روش پژوهش را ندانیم و البته بعد از آن بسیار مهم است که بدانیم حتی یک یا چند پژوهش هم نمی‌تواند موضوعی را تایید یا رد کند. بنابراین ما به شواهد بیشتری نیاز داریم.

مراقب تعمیم بیش از حد باشید

یکی از خطاهای رایج که می‌تواند حتی از دل پژوهش‌های علمی واقعی هم بیرون بیاید، تعمیم دادن بیش از حد نتایج یک مقاله به موقعیت‌ها یا جمعیت‌هایی است که در آن پژوهش لحاظ نشده‌اند. یعنی گاهی مقاله‌ای منتشر می‌شود که نتایج دقیقی دارد، ولی افراد بدون توجه به شرایط تحقیق، آن نتایج را به کل جامعه یا حتی به زندگی روزمره خود تعمیم می‌دهند.

مثلاً یک پژوهش در سال‌های اخیر نشان داد که در یک نمونه ۲۴ نفره از مردان جوان سالم، مصرف روزانه مکمل منیزیم باعث بهبود کیفیت خواب در بازه زمانی دو هفته‌ای شد. پژوهشگرها در مقاله به‌صراحت محدودیت‌هایی مثل حجم نمونه، سن، جنسیت و بازه زمانی را ذکر کرده بودند.

اما در شبکه‌های اجتماعی، این یافته به شکل «منیزیم معجزه‌گر خواب» تبلیغ شد. زنان، سالمندان، یا افرادی با مشکلات مزمن خواب تصور کردند که این مکمل حتماً برای آن‌ها هم اثر مشابه دارد، در حالی‌که هنوز پژوهش کافی برای چنین تعمیمی وجود نداشت. پس مهم است که:

ببینیم پژوهش روی چه گروهی انجام شده است؛

دامنه کاربرد ادعا در همان مقاله محدود شده است یا نه؛

و از خودمان بپرسیم که آیا شرایط خود ما به آن نمونه نزدیک است یا نه.

این خطا، به‌ویژه در حوزه‌های سلامت، روان‌شناسی و تغذیه بسیار شایع است و می‌تواند راه را برای شبه‌علم و تبلیغات گمراه‌کننده باز کند.

مقاله تازه از تنور آمده اتفاقا ارزشمند نیست

خیلی وقت‌ها وقتی مقاله‌ای «تازه منتشر شده» است، افراد فکر می‌کنند چون «جدید» است، پس «معتبر» یا «قطعی» هم هست. اما در واقع، بسیاری از مقالاتی که تازه از تنور درآمده‌اند، هنوز مسیر اعتبارسنجی علمی را طی نکرده‌اند. به‌ویژه اگر موضوع داغ باشد — مثل «درمان جدید افسردگی»، «اثر ماده‌ای بر عملکرد مغز»، یا «کشفی عجیب در ژنتیک» — باید با احتیاط چندبرابر به آن نگاه کرد.

علم، بر خلاف اخبار فوری، یک روند تدریجی است. یعنی مقاله‌ای که امروز منتشر شده، نه تنها به معنای «کشف نهایی» نیست، بلکه اغلب بخشی از یک مسیر آزمایشی، مقدماتی و در حال شکل‌گیری است.

چرا مقاله‌های تازه، همیشه ارزشمند نیستند؟

  1. هنوز توسط جامعه علمی نقد نشده‌اند.
    معمولاً یک نظریه وقتی محک می‌خورد که پژوهشگران دیگر سعی کنند آن را بازسازی کنند (reproduce) یا از زوایای دیگر بررسی‌اش کنند. مقاله‌ای که امروز منتشر شده، هنوز این مرحله را پشت سر نگذاشته است.
  2. مقالات مقدماتی معمولاً محدودیت دارند.
    حجم نمونه کم، آزمون‌های اولیه، نبود گروه کنترل قوی، یا تحلیل آماری سطحی، در مقالات اولیه رایج است.
  3. ژورنال و کیفیت انتشار مهم است، نه فقط تازگی.
    ممکن است مقاله در ژورنالی منتشر شده باشد که داوری جدی نداشته یا برای دیده شدن سریع چاپ شده باشد.
  4. برخی یافته‌ها بعدها رد یا اصلاح می‌شوند.
    تاریخ علم پر است از مقالاتی که در زمان خود خبرساز شدند، اما بعدها معلوم شد خطاهای آماری یا روش‌شناسی داشته‌اند.

به طور مثال فرض کنید مقاله‌ای امروز منتشر شود و بگوید: «در یک مطالعه روی ۱۴ نفر، مصرف نوشیدنی خاصی باعث افزایش حافظه شد.» ممکن است رسانه‌ها با تیتر «کشف نوشیدنی معجزه‌گر حافظه» هیاهو کنند. ولی:

  • حجم نمونه پایین است،
  • مکانیسم مشخصی ارائه نشده،
  • تکرارپذیری ندارد،
  • و هنوز نقدی از جامعه علمی دریافت نکرده.

تا وقتی این مسیر طی نشده، باید آن را پیشنهادی مقدماتی دانست، نه حقیقت علمی تثبیت‌شده.


پس اگر جایی خواندی «فلان مقاله امروز منتشر شد و نشان داد که…» — یادمان باشد، تازگی برابر با درستی یا اهمیت نیست. گاهی بهتر است مقاله‌ای که سه سال از عمرش گذشته ولی بارها بازتولید شده و نقد شده را جدی‌تر بگیریم، تا مقاله‌ای که هنوز جوهرش خشک نشده.

خطر تعصب جامعه علمی

در حالی که بسیاری از ما دغدغه‌مندِ گسترش تفکر انتقادی و پالایش شبه‌علم از گفتمان عمومی هستیم، نباید فراموش کنیم که جامعه علمی هم گاهی دچار تعصب، پیش‌داوری و داوری سطحی می‌شود — یعنی درست همان چیزی که قرار است علم از آن فاصله بگیرد.

علم باید با باز بودن ذهن، شواهد، بررسی عمیق و گفت‌وگوی مستدل پیش برود. اما گاهی دیده می‌شود که برخی افراد علمی، هر چیزی را که خارج از ساختار رسمی دانشگاهی باشد، به‌طور پیش‌فرض بی‌اعتبار می‌دانند. این نگرش، خودش شکلی از تعصب است — حتی اگر به نام عقل‌گرایی یا روش علمی عرضه شود.

مثال روشن: «تونی رابینز» و «برایان تریسی»

من بارها دیده‌ام که افراد دانشگاهی وقتی می‌خواهند موضوعات به اصطلاح زرد و غیر علمی را نقد کنند فورا به سراغ این دو بیچاره می‌آیند و با دیدن نامی مثل «تونی رابینز» یا شنیدن عبارت «انگیزشی» فوراً داوری می‌کند: «این‌ها شبه‌علم‌اند»، «این افراد شارلاتان‌اند» یا «این‌ها ضدعلم‌اند».

بامزه ترین چیز مسخره کردن قورباغه‌ت را قورت بده است! چنان مسخره‌اش می کنند و می گویند که این حرف‌ها بی ارزش است اما حتی نمی‌دانند یعنی چه!

عبارت «قورباغه‌ات را قورت بده» در کتاب برایان تریسی نمادی است برای آنکه مهم‌ترین، دشوارترین یا ناخوشایندترین کاری که باید انجام دهی را در اول صبح انجام بده. (یعنی برخلاف تعویق انداختن آن کار بزرگ).

و کافی است از همان هوش مصنوعی بپرسیم که:

آیا مقاله ای وجود دارد که انجام کار سخت در اول روز را تایید کند؟

و پاسخ اینچنین خواهد بود:

بله — چند پژوهش و مقاله وجود دارند که به شکلی به ایده «انجام کار سخت‌تر در اول روز» اشاره کرده‌اند یا نشان داده‌اند که انتخاب کارهای آسان پیش از کارهای دشوار، ممکن است آثار منفی داشته باشد. البته، هیچ یک از این مطالعات به‌صورت قطعی نمی‌گویند «همیشه سخت را اول کن» برای همه شرایط و افراد؛ بلکه نشان می‌دهند که در برخی شرایط، شروع با کارهای آسان ممکن است مشکل‌ساز باشد.

در ادامه چند نمونه مهم و نکات مربوط به آن‌ها را بررسی می‌کنم:

نمونه‌هایی از پژوهش‌ها

۱. Task Selection and Workload: A Focus on Completing Easy Tasks Hurts Long-Term Performance
این مطالعه نشان می‌دهد که وقتی افراد در مواجهه با کارهای متعدد، اول کارهای آسان را انتخاب می‌کنند (یعنی اجتناب از کار دشوار)، ممکن است در کوتاه‌مدت بهره‌وری داشته باشند، اما در بلندمدت عملکردشان تحت تأثیر منفی قرار بگیرد.
یعنی حتی اگر انجام کارهای ساده ابتدا احساس خوبی دهد، این استراتژی ممکن است باعث تعویق وظایف مهم و دشوار شود و فشار روانی یا انباشتی از کار ایجاد کند.

۲. Study finds some people finish difficult tasks first (Penn State)
این گزارش خبری به تحقیقی اشاره می‌کند که مفهومی به نام «پِرکراستینِیشِن» (pre-crastination) را مطرح می‌کند — یعنی تمایل به انجام دادن کاری هر چه سریع‌تر، حتی اگر بار بیشتری داشته باشد، تا آن کار “روی دوش” باقی نماند. در این زمینه، برخی افراد با انگیزه حذف بار ذهنی، کار دشوار را اول انجام می‌دهند.
این نشان می‌دهد که انتخاب انجام کار دشوار در ابتدا، گاهی ناشی از سازوکاری روانی برای کاهش فشار ذهنی است.

۳. Using Wake-Up Tasks for Morning Behavior Change
در این مطالعه ۳۶ نفر مورد بررسی قرار گرفتند که باید پس از بیدار شدن، یک «کار فوری» (wake-up task) مثل حل مسئله یا گرفتن عکس از یک شیء را انجام دهند تا زنگ هشدار غیرفعال شود. نتایج نشان داد این کار به افزایش احتمال انجام رفتار هدف صبحگاهی مرتبط کمک کرد.
اگرچه این مطالعه دقیقاً مربوط به «کار دشوار اول صبح» نیست، اما مفهوم مشابهی دارد: انجام یک تکلیف قابل سنجش به عنوان اولین اقدام بعد از بیداری می‌تواند به پرش به سایر کارها کمک کند.

۴. مطالعات در زمینه زمان روز و عملکردهای شناختی
برخی مطالعات در روانشناسی زمان (chrono‑psychology) نشان داده‌اند که افراد با تمایلات زمانی (chronotype) مختلف در زمان‌های خاصی از روز عملکرد بهتری دارند. مثلاً برای کسانی که «نوع صبح‌گر» هستند، فعالیت‌های شناختی در صبح ممکن است بهتر انجام شود.
۵. مطالعه‌ای که شروع با کار آسان در حالتِ فشار زمانی را بررسی می‌کند
یک مقاله در مجله SCIRP نشان داده است که وقتی کارها دارای ضرب‌الاجل کوتاه‌مدت هستند، شروع با کار آسان ممکن است مؤثرتر باشد، چون انگیزه و بازخورد سریع می‌تواند فرد را به ادامه کار تشویق کند

حرف من به بسیاری از منتقدان این است که آیا واقعاً یکی از آثار ۵ سال اخیر رابینز یا تریسی را با دقت خوانده؟ آیا ارزیابی‌اش بر مبنای داده و تحلیل ساختاری است؟ یا صرفاً به‌خاطر پیش‌فرض‌ها، برند عمومی یا تبلیغات، قضاوتی کلی کرده است؟

علمی بودن به معنای «بودن در دانشگاه» یا «داشتن مدرک دکترا» نیست؛ علمی بودن یعنی داشتن استدلال، داده، آزمون‌پذیری، و نقدپذیری — و این‌ها را باید در محتوای واقعی بررسی کرد، نه صرفاً در نام یا چارچوب انتشاراتی.

خطر این نگاه چیست؟

جلوی گفت‌وگوی علمی سازنده را می‌گیرد.

باعث می‌شود منابعی با دیدگاه‌های جایگزین ولی بالقوه مفید نادیده گرفته شوند.

جوانان و علاقه‌مندان به علم، با مشاهده این برخوردهای سطحی، یا از علم زده می‌شوند یا نسبت به آن بی‌اعتماد می‌شوند.

سبب می‌شود جامعه علمی، گاهی خودخواسته در حباب خودمحور دانشگاهی محصور بماند و از تعامل با بدنه اجتماعی باز بماند.

جمع بندی

مطمئنم با دیدن دوره‌های رایگان اما بسیار جامع علم و شبه علم و دوره تفکر نقاد و نکاتی که در ادامه گفته‌ام بتوانید جواب سوالتان را پیدا کنید که آیا این مطلب علمی است یا نه